خنده زدی زنده شدم ، طعنه زدی بنده شدم
جلوه ی لبخند تو را دیدم و رقصنده شدم

یوسف گم گشته تویی ، احسن الافسانه تویی
روی تو را دیدم و من عصمت لغزنده شدم
راز در این خانه مگو با  دل پروانه که شب
شعله ی عشق آمد و من آتش سوزنده شدم

عقل مترسان و بیار ، از قدح باده ی ناب
چونکه من از ساغر و می فربه و بالنده شدم
شمع تویی ، شور تویی شهره ی کاشانه تویی
مهر تو را دارم و زان اینهمه تابنده شدم

گفت مرا ساده دلی ، وز گهر خاک و گلی
رفتم و بی منت می در غمش افکنده شدم
شعر و غزل چاره نشد بر دل شوریده ی من
رندم و از شوکت او ، یکسره شرمنده شدم

رند تبریزی